

بزرگنمایی / مگسی که روی یک گیاه گوشتخوار به دام افتاده است. (اعتبار: کتی کیفر | گتی)
در اواخر قرن نوزدهم، داستان های شوم گیاهان قاتل در همه جا ظاهر شد. درختان آزمایشی وحشتناک مسافران بی پروا را به سرزمین های دور می ربودند و می بلعیدند. پروفسورهای دیوانه، قطرات شبنم و پارچ های هیولایی را روی استیک خام پرورش دادند، در حالی که موجودات درنده آنها چرخیدند و آنها را نیز خوردند.
آرتور کانن دویل جوان در نخی که گوشتخوار مورد علاقه همه، تله مگس ونوس را در بر می گیرد، به علم نزدیک تر است. او با تکیه بر افشاگریهای گیاهشناسی کاملاً جدید، تلههای دو تیغه را به دقت توصیف میکند، چگونه آنها حشرات را میگیرند و با چه دقتی طعمههای خود را جذب میکنند. اما حتی مگسگیرهای او بهطور باورنکردنی بزرگ بودند، به اندازهای بزرگ بودند که بتوانند مردی را دفن کنند و ببلعند. گیاهان گوشت خوار، آدمخوارها، لحظه ای داشتند و می توانید از چارلز داروین به خاطر آن تشکر کنید.
تا روز داروین، اکثر مردم باور نمی کردند که گیاهان حیوانات را می خورند. این خلاف نظم طبیعی چیزها بود. حیوانات متحرک خوردند. گیاهان غذا بودند و نمی توانستند حرکت کنند – اگر می کشتند، باید فقط برای دفاع از خود یا تصادفی باشد. داروین 16 سال را صرف انجام آزمایشات کامل کرد که خلاف آن را ثابت کرد. او نشان داد که برگ های برخی از گیاهان به ساختارهای مبتکرانه ای تبدیل شده است که نه تنها حشرات و دیگر موجودات کوچک را جذب می کند، بلکه مواد مغذی آزاد شده از لاشه آنها را نیز جذب و جذب می کند.
34 پاراگراف باقی مانده را بخوانید نظرات