• خانه
  • اخبار
  • ضربه ای که تاریخ مورتال کامبت را تغییر داد

ضربه ای که تاریخ مورتال کامبت را تغییر داد

 تاریخ انتشار :
/
  اخبار
ضربه ای که تاریخ مورتال کامبت را تغییر داد


ضربه ای که تاریخ مورتال کامبت را تغییر دادمورتال کامبت مهارش سخت بود…”>

بزرگنمایی / قدرت خام جدید مورتال کامبت نگه داشتن کمد سخت بود…

دیوید ال. کرادوک زنده باد مورتال کمبت به پشت صحنه می رود تا داستان های ناگفته ای از خلق چهار نفر اول را فاش کند مورتال کامبت بازی‌ها را بررسی می‌کند و چگونگی تأثیر این فرنچایز بر فرهنگ عامه را بررسی می‌کند. در این گزیده از کتاب دو از MKافسانه های پاساژها برای اولین بار با هم ملاقات می کنند و تکنیک جدیدی را یاد می گیرند که آنها را به بالای زنجیره غذایی در پاساژهای محلی خود می برد.

<em>زنده باد مورتال کمبت</em> دیوید ال کرادوک برای پیش خرید در دسترس است <a href="https://www.kickstarter.com/projects/davidlcraddock/long-live-mortal-kombat-the-definitive-history-of-mk" цел ="_празен" rel="noopener">در کیک استارتر</a>. “src =” https://cdn.arstechnica.net/wp-content/uploads/2022/04/LLMK-R1-ebook-300×480.jpg “></p><p class=دیوید ال دزد زنده باد مورتال کمبت برای پیش خرید در Kickstarter موجود است.

نیتین بوتانی حوصله اش سر رفته بود. پاییز سال 1992 بود، و او بین کلاس‌های دانشگاهی در لانگ آیلند نیویورک با دوستانش می‌رفت. این گروه دو ساعت فرصت داشتند تا بکشند. بوتان ها پیشنهاد دادند به مرکز تفریحی دانش آموزی بروند و برخی از بازی های پین بال و بازی های آرکید را در آنجا انجام دهند. با پوست قهوه ای و موهای تیره و بریده به دنبال بهانه ای می گشت تا از کلاس بیرون بیاید و بازی کند. با این حال، صادقانه بگویم، او در مورد پیشنهاد خود ولرم بود. او و پسرانش با تعداد انگشت شماری از سرگرمی های سکه ای در مرکز تفریحی تا حد مرگ بازی کرده بودند. اما یا دکمه‌ها را فشار می‌دادند یا کتاب‌ها را می‌زدند، بنابراین به مرکز تفریحی رفتند.

در کمال تعجب بوتان، کابینه جدیدی در صفوف بازی هایی که او فتح کرده بود، ایستاد. او حالت جذب را تماشا کرد. همانطور که عنوان بازی روی صفحه چشمک می زند، چیزی در آن – یک اشتباه املایی عمدی، حروف طلایی روی پس زمینه قرمز – توجه او را جلب کرد. چند پسر دیگر به بازی پیوستند. یکی از آنها مسابقه را با شلیک صاعقه به سمت قهرمان دیگر به پایان رساند که سر او را به خون می ریزد. لعنتی، او فکر کرد. «به همین دلیل است. من این بازی را می بینم که مردم سرشان را جدا می کنند و با خودم می گویم: “اوه، خدای من. او به یاد می آورد که باید این را بازی کنم.

34 پاراگراف باقی مانده را بخوانید نظرات